سایت تفریحی و سرگرمی هبیج

اس ام اس, اس ام اس جدید,اس ام اس تولد,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس خنده دار,اس ام اس غمگین,جملات کوتاه

اس ام اس لطیفه های کودکانه

اولی : امتحان رانندگی ات رو چی کار کردی ؟ رد که نشدی ؟
دومی : چرا ، اتفاقاً از روی چند تا موتوری و یه عابر هم رد شدم !

 

 

 

 

 

 

معلم : فاعل جمله ” دزد از خانه همسایه ، دو تا قالیچه دزدید ” کجاست ؟
دانش آموز : توی زندان !

 

 

 

 

 

 

کچلی به سلمانی میرود همه نگاهش می کنند !
میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!

 

 

 

 

 

 

اولی : چرا روی گونی شکر ، داری می نویسی نمک ؟
دومی : هیس ! میخوام مورچه ها رو گول بزنم !

 

 

 

 

 

 

اولی : چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند ؟
دومی : تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی ؟

 

 

 

 

 

 

اولی : با این عجله کجا می ری ؟
دومی : می رم کتابفروشی کتاب بخرم .
اولی : تو که کتابخون نبودی !
دومی : آخه یکی از دوستانم دیروز یه چراغ مطالعه برام هدیه آورد !

 

 

 

 

 

 

مشتری : تلوزیون رنگی دارید ؟
فروشنده : بله ، البته !
مشتری : پس بی زحمت یه دونه قرمزش رو به من بدید !

 

 

 

 

 

 

یکی داشته یکی رو کتک می زده ، خودش هم داد می زده کمک !
می گن : تو که داری می زنیش چرا کمک می خوای ؟
می گه : آخه گفته بلند شم لهت می کنم !

 

 

 

 

 

 

اولی : اگر گفتی چرا وسط قرص خط دارد ؟
دومی : برای اینکه اگر از گلو پایین نرفت ، آن را با پیچ گوشتی بپیچانیم !

 

 

 

 

 

 

مستاجر : این چه خونه ایه که به ما دادی ؟ همه اش از سقف خونه آب چکه می کنه !
صاحبخانه : با این کرایه ای که می دی ، توقع داری شربت برات چکه کنه !

 

 

 

 

 

 

ایرج : بیژن چرا روزهای آفتابی باخودت چتر می آوری !؟
بیژن : آخه روزهای بارانی بابام چتر را می برد ! 

 

 

 

 

 

 

مادر : پسرم برو مغازه الکتریکی ، یک مهتابی بخر !
پسرک به مغازه که رسید ، یادش رفت چی باید بگه !
کمی فکر کرد و گفت : آقا ببخشید می شه یک متر لامپ بدید !

 

 

 

 

 

 

از مردی پرسیدند : چه رنگی را دوست داری ؟
کمی فکر کرد و گفت : رنگ کم رنگ !

 

 

 

 

 

 

معلم : چرا در آخر ماه ، ماه پنهان می شود ؟ آیا می دانی کجا می رود ؟
شاگرد : آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد !

 

 

 

 

 

 

یکی سوار آسانسور می شه ، می بینه نوشتن ظرفیت ۱۲ نفر !
می گه : بدبختی رو ببین ، ۱۱ نفر دیگه رو از کجا پیدا کنم ؟!

 

 

 

 

 

 

معلم : وقتی گفته می شود : ” من می روم ، تو می روی ، او می رود ” چه زمانی است ؟
شاگرد : این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده !

 

 

 

 

 

 

معلم : یک یکی می شه چند تا ؟
شاگرد : فکر نمی کنم خیلی بشه !

 

 

 

 

 

 

یه روز یه نفر خودشو تو آینه می بینه ، با خودش فکر می کنه این چقدر آشناست !
بعد از یک ساعت فکر کردن می گه : آهان ، این همونیه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من !

 

 

 

 

 

 

اولی : فیلم دیشب را تا آخر دیدی ؟
دومی : بله
اولی : من خوابم برد . آخرش چی شد ؟
دومی : هیچی ، فیلم تمام شد !

 

 

 

 

 

 

تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی رو برداشت !
مدیر : بفرمایید
صدا : آقای مدیر ، پسرم امروز نمی تواند به مدرسه بیاید !
مدیر : شما کی هستید ؟
صدا : من پدرم هستم !

 

 

 

 

 

 

دانش آموز : آقای فروشنده !
فروشنده با مهربانی گفت : بله پسرم !
دانش آموز : تقویم امسال رو دارید ؟
فروشنده : بله چه شکلی می خواهی ؟
دانش آموز : اون شکلی که توش تعطیلی زیاد داشته باشه ! 

 

 

 

 

 

 

به یکی می گن : با کوشش جمله بساز !
می گه : شلوارم کوشش ؟
می گن: این جوری نه بابا ، با کار و کوشش
می گه : بابا شلوار کارم کوشش !

 

 

 

 

 

 

گروهی که تازه پیشاهنگ شده بودند ، به اردو رفتند اما چون تجربه نداشتند ، نمی توانستند غذای خود را درست کنند !
مربی از آن ها پرسید : آیا چیز مهمی را فراموش کرده اید ؟
یکی از آن ها پاسخ داد : بله آقا . . . مامانم رو !



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۰۵:۵۳ توسط:هبیچ موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :