شعر های مهد کودک
پاییز اومد دوباره
برگها شدن ستاره
ستاره طلایی
زرد و سرخ و حنایی
اومد باد شبانه
برگها رو دانه دانه
از شاخه ها جدا کرد
توی هوا رها کرد
در کوچه با چتر جدیدم
در زیر باران می دویدم
چترم که دید آن کوچه خالی ست،
خندید و گفت، این جا چه عالی است!
با باد بالا رفت، هوهو
من را کشید این سو و آن سو
دست مرا یک دفعه ول کرد
همراه شد با باد ولگرد
هی «تاب تاب عباسی» و باد
او را حسابی تاب می داد
پایین پرید از تاب، آخر
زد شیرجه در جوی، با سر
گفتم: تو چتری یا که ماهی؟
هم بازی من باش گاهی
حالا چه شد از تاب بازی
رفتی سراغ آب بازی؟
شیر تا بخوای مفیده
مانند برف سفیده
کاملتر از این غذا
کسی تا حالا ندیده
شیر بخوری سیر می شی
قوی مثل شیر می شی
اگر هر روز بنوشی
هیچ وقت مریض نمی شی
شیر بخور همیشه
یه شیشه و دو شیشه
اگه نخوری اون میخوره
یه روز تورو تو بیشه
جمعه روز نظافته
دور شدن از کثافته
بچه ها جون حمام برین
حمام برای نظافته
دختر خوب با مادرش
پسر خوب با پدرش
جمعه میشه برن حمام
حمام برای طراوته
ای پدرا ، ای مادرا
کمک کنید به بچه ها
ناخوناشون و کوتاه کنن
موی سر و اصلاح کنن
تا همیشه تمیز باشن
پیش همه عزیز باشن
خرگوش من چه نازه
گوشاش چقدر درازه
مثل بخاری گرمه
چه خوشگل و چه نرمه
دستاشو پیش میاره
به روی هم میذاره
میخوره برگ کاهو
میدود مثل آهو
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: